خداوندان اسرار

سهراب پورناظری

خداوندان اسرار

سهراب پورناظری

۸۵ بازدید
۳ ماه پیش

موزیک ویدیوی خداوندان اسرار از سهراب پورناظری
آهنگساز : سهراب پورناظری
متن ترانه :
بیا کز عشق تو دیوانه گشتم
وگر شهری بُدَم ویرانه گشتم
ز عشق تو ز خان و مان بریدم
به درد عشق تو همخانه گشتم
چُنان کاهِل بُدَم کان را نگویم
چو دیدم روی تو مردانه گشتم
چو خویش جان خود جان تو دیدم
ز خویشان بَهرِ تو بیگانه گشتم
فسانِهٔ عاشقان خواندم شب و روز
کنون در عشق تو افسانه گشتم
کنون در عشق تو افسانه گشتم
به جان جمله مستان که مستم
بگیر ای دلبر عیار دستم
به جان جمله جانبازان که جانم
به جان رستگارانش که رستم
به جان جمله مستان که مستم
بگیر ای دلبر عیار دستم
به جان جمله جانبازان که جانم
به جان رستگارانش که رستم
عطاردوار دفترباره بودم
زبردست ادیبان می نشستم
چو دیدم لوح پیشانی ساقی
شدم مست و شدم مست و قلم‌ها را شکستم
مرا گفتی بدر پرده دریدم
مرا گفتی قدح بشکن شکستم
مرا گفتی ببر از جمله یاران
بکندم از همه دل در تو بستم
مهتاب به نور دامن شب بشکافت
می نوش دمی بهتر از این نتوان یافت
خوش باش و میندیش که مهتاب بسی
اندر سر خاک یک به یک خواهد تافت
چون عهده نمی‌شود کسی فردا را
حالی خوش دار تو این دل پر شیدا را
می نوش به نور ماه ای ماه که ماه را
بسیار بتابد و بسیار بتابد و نیابد ما را
من هیچ ندانم که مرا آنکه سرشت
از اهل بهشت کرد یا دوزخ زشت
جامی و بتی و بربطی بر لب کشت
این هر سه مرا نقد و تو را نسیه بهشت
جامی و بتی و بربطی بر لب کشت
این هر سه مرا نقد و تو را نسیه بهشت
ابر آمد و زار بر سر سبزه گریست
بی باده ی گلرنگ نمی باید زیست
ابر آمد و زار بر سر سبزه گریست
بی باده ی گلرنگ نمی باید زیست
این سبزه که امروز تماشاگه ماست
تا سبزه ی خاک ما تماشاگه کیست
...
خداوند خداوندان اسرار
زهی خورشید در خورشید انوار
ز عشق حسن تو خوبان مه رو
به رقص اندر مثال چرخ دوار
چو بنمایی ز خوبی دست بردی
بماند دست و پای عقل از کار
گشاده ز آتش او آب حیوان
که آبش خوشترست ای دوست یا نار
از آن آتش بروییدست گلزار
و زان گلزار عالم‌های دل زار
اگر خواهی عطای رایگانی
ز عالم‌های باقی ملک بسیار
چنان جامی که ویرانی هوش است
چنان جامی که ویرانی هوش است
ز شمس حق و دین بستان و هش دار
خداوند خداوندان اسرار
زهی خورشید در خورشید انوار
ز عشق حسن تو خوبان مه رو
به رقص اندر مثال چرخ دوار
جانا چه گویم شرح فراقت
چشمی و صد نم جانی و صد آه
ای بخت سرکش تنگش به بر کش
گه جام زر کش گه لعل دلخواه
آیین تقوا ما نیز دانیم
لیکن چه چاره با بخت گمراه
ما شیخ و واعظ کمتر شناسیم
یا جام باده یا قصه کوتاه
مهر تو عکسی بر ما نیفکند
آیینه رویا آه از دلت آه
ای دل تا کسی وصلش نخواهد
خون بایدش خورد در گاه و بی گاه
آیین تقوا ما نیز دانیم
لیکن چه چاره با بخت گمراه
ما شیخ و واعظ کمتر شناسیم
یا جام باده یا قصه کوتاه
ما شیخ و واعظ کمتر شناسیم
یا جام باده یا قصه کوتاه

ویدیوهای مشابه

نظرات‌‌شما

ویدیوهای مشابه